در بیان حجت الاسلام و المسلمین خیری

شخصیت آیت الله سید حسن سعادت مصطفوی

در این مطلب، به بیان ابعاد شخصیتی حضرت آیت الله سید حسن سعادت مصطفوی رحمة الله علیه می پردازیم. این ابعاد در مراسم هفتم آیت الله مصطفوی در تکیه تاریخی نیاوران توسط حجت الاسلام و المسلمین حاج بشیر خیری در تاریخ 13 شهریور 1401 بیان شده است.
اشتراک گذاری
20 شهریور 1401
کد مطلب : 1789

شخصیت عالم ربانی ، فقیه عالیقدر، فیلسوف متأله حضرت آیت الله سیّد حسن سعادت مصطفوی

در این مطلب، به بیان ابعاد شخصیتی حضرت آیت الله سید حسن سعادت مصطفوی رحمه الله علیه می پردازیم. این ابعاد در مراسم هفتم آیت الله مصطفوی در تکیه تاریخی نیاوران توسط حجت الاسلام و المسلمین حاج بشیر خیری در تاریخ ۱۳ شهریور ۱۴۰۱ بیان شده است.

حضرت آیت الله سید حسن سعادت مصطفوی

 

حقیقتاً سخنرانی در این مجلس برای من خیلی سخت است و روزگاری خیالش را هم نمی کردم که تاب بیاوریم و تحمل کنیم این روزهای فقدان حضرت آیت الله مصطفوی را،

در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز

چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود

نیاوران، خوب از آیت الله مصطفوی بدرقه کردید. بزرگ مردی که دهه های طلایی عمرش را، از حدود ۳۰ سالگی تا آخرین روز های حیاتش که ما خدمتشون می‌رسیدیم قلبش برای این مردم و این محله می تپید.

 

مردمی بودن آیت الله سید حسن مصطفوی

مردمی بودن آیت الله مصطفوی

 آیت الله مصطفوی با آن مقامات علمی، خیلی ها به ایشان خرده می گرفتند که شما فیلسوف هستید، شما فقیه هستید، در این وادی ها هم یکه تاز هستید، شما را چه با مردم نشستن، چرا وقتتان را تلف میکنید؟ ، و ایشان آگاهانه این انتخاب را کرده بود که حیاتش یک حیات مردمی باشد، با مردم زندگی می کرد، امثال ما را حاج آقا جمع کرد ، این خیل کثیر دانشجویان و طلابی که حاج آقا پرورش داد و برای همه هم پدری کرد. این کار، کار بزرگی بود و حقیقتاً مردم وفادار و با محبّت این خطه هم، خوب بدرقه ای کردند‌. بعضی از عزیزان در روز تشییع ، غریبه ها می پرسیدند، آقا، ایشون هم آقازاده حاج آقا هستند؟ که اینطور گریه می کنند. خب آقا زاده حاج آقا گریه می کردند و  زیر تابوت بودند با آن وضع.

امّا خیلی از بچه محل های ما هم همان طور گریه می کردند. و ما دست تک تک شما را میبوسیم ، بزرگی کردید، جوان های ما به پاس  زحماتی که حاج آقا کشید، عَلَم را پشت ماشین در آفتاب آوردند تا شاه عبدالعظیم که اونجا هم سلام آخر رو به آقا بدهند. من میدیدم اینها در این راه طولانی زیر آفتاب این علم رو سفت گرفتند، واقعاً غبطه می خوردم به این مرام و معرفتشان. انشالله که همه آن ها عاقبت به خیر باشند.

 

حکمت آیت الله مصطفوی

جهت انجام وظیفه یک آیه ای از سوره مبارکه بقره که حاج آقا خیلی دوست داشت ، در ورودی دانشکده الهیات دانشگاه امام صادق علیه السلام هم دستور داده بودند همین آیه رو حک کرده بودند.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، یُؤْتِی الْحِکْمَهَ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَمَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا ۗ وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ. (آیه ۲۶۹ سوره بقره)

آیه می‌فرماید : حکمت را خدا باید به کسی بدهد. اگر می‌بینید امروز میگوئیم حکیم فرزانه، این حکمت اعطاء خداست و اگر خدا این حکمت را به کسی داد، خیر کثیر داد. خیر کثیر یعنی چیزی که خیلی از مال دنیا بزرگتره ، خیلی از شهرت بزرگتره، خیلی از پست و مقام بزرگتره. حکمت والا ترین چیزی است که در دنیا میشود به کسی داد و هر کسی متوجه عظمت این حکمت نیست، إلا اولی الاباب‌. صاحبان عقل و خرد، اینان هستند که تشنه حکمت هستند. اگر ما این حکمت را به تفسیری قضایای حقه بگیریم. مصداق تامی بود این مرد بزرگ، در این که تبیین عقلی عالَم ، در دست او بود.

اگر آن رو تفسیر کنیم به علم نافعی که ما را به مقصد می‌رساند این علم نافع که نزد ایشون بود. ما اگر این حکمت را به این تفسیر بکنیم که ما به قوه‌ تشخیص حق و باطل برسیم، حکمت یعنی قوه تشخیص، باز این مرد مصداقش بود. هر آن تفسیری که من از ایشان در تفسیر این آیه شنیدم، وقتی فکر میکنم با خودم مصداقش خودش بود.

حکمت گمشده مومن است. الْحِکْمَهُ ضَالَّهُ الْمُؤْمِنِ. اگر ما فطرت بیدار، آگاه و مستقیم و ایمانی داشته باشیم، تشنه حکمت و دانش می شویم. چطور بود ایشان تشنه علم بود؟

 

علمیّت آیت الله مصطفوی

 به من می‌فرمودند که من در دوران جوانی ام روزی نه تا یازده ساعت درس داشتم. هر درس یک ساعت و نیم باشد، چند ساعت علمی میخواهد. گفت این نه تا یازده عدد را، یا درس میدادم یا از اساتید بزرگ درس می‌گرفتم یا درس مباحثه می کردم. با چه وضعیتی. می فرمودند من اول زندگی ام ، طلبه ای بودیم، خب اوضاع طلاب وضیعت محدود است و معیشت در تنگنا است. می فرمودند بعضی اوقات خانه ما آنقدر تنگ میشد اوضاع بر ما، برای اینکه خانواده گمان کنند من بیرون از خانه حالا یک منبری دارم و کاری دارم، ممکن است در برگشت یک قوت لا یموتی بتوانم خرید کنم و بیایم ، از خانه می رفتم بیرون ، اما جایی را نداشتم که بروم. میگفت من در کوچه ها گریه می کردم و استغاثه به ولی عصر می کردم و آنقدر دیر بر می گشتم که خانواده منصرف شده باشند از اقلامی که من باید می‌خریدم.

تلاش علمی یعنی اینکه ایشون به من می‌فرمودند من سه دور کل بحارلانوار را در مسجد نیاوران منبر رفتم. ۱۱۰ جلد کتاب بحارالانوار مرحوم مجلسی تمام روایت شیعه را جمع کرده است.

می فرمودند من سه دور کل بحارلانوار را مطالعه کردم و منبر رفتم. می‌فرمودند آن اوایلی که من در نیاوران امام جماعت شده بودم، خب منزل امیریه بود ، پایین بود. آنقدر نداشتیم که ماشین بگیریم و بیایم و باید با اتوبوس می‌آمدیم. اتوبوس هم که وضعیتش اون روزگار معلوم بود از حیث اختلات و اینها. گفت آنقدر صبر می کردم که اتوبوس دو طبقه ای پیدا بشود و من بروم طبقه بالا که خلوته اونجا بشینم. می‌فرمودند من در همین مسیر که می‌رفتم دو دور تفسیر ابن ابی الحدید معتزلی به نهج‌البلاغه را کامل مطالعه کردم.

ما ندیدیم ایشان ساعتی جدا از علم باشد. می فرمودند بچّه‌ ها مطالعه کنید و من تمام مجلدات تاریخ روسیه را هم خواندم. احاطه علمی و دایره مطالعات بی نظیر بود. این یعنی حکیم. این میشود تلاش علمی حاج آقا. بعد هم که از سال ۶۰ و اوایل انقلاب بنا شد که در دانشگاه امام صادق باشند، تا روز آخر که سر پا بودند دانشگاه را رها نکردند. باورتان نمیشود وقتی به ایشان گفتند قم ، فقه اش قوی است و فلسفه کسی نیست. می رفت خود ایشون سر جاده قم و تاکسی می‌گرفت و می رفت میدان جهاد و پیاده می شد اوّل قم، که چهارشنبه به چهارشنبه یک درس قوی حکمت بگوید. یک بار در همان میدان قم ماشین ایشون را زیر گرفت و نزدیک بود ما در همان زمان ایشان را از دست بدهیم. برای چه؟ چیزی به ایشون می دادند؟ خیر. فقط به‌خاطر اینکه فرمودند چهار نفر آنجا هستند که مشتاق فلسفه اند و من مکلف هستم که یاد بدهم.

من چند بار با ایشون رفتم و ما جوان بودیم و نمی کشیدیم هر هفته با این وضیعت بریم قم و بیایم و ایشون سال ها این را ادامه داد. تا همین اواخر آلودگی هوا ایشان را اذیت می کرد ولی چون مروی مدرسه سپهسالار و اینها فیلسوفی دیگر نداشت بعد از مرحوم آقای خسرو شاهی  باز ایشان مقیّد بود که هر هفته برود و بیاید. این میشود عشق به علم. این میشود حکمت.

 

عبادت و سلوک آیت الله مصطفوی

از حیث عبادی و سلوکی ایشان چند نکته عرض کنم، ایشان در همان دوره جوانی یک درس عرفانی داشت با مرحوم حکیم محمد علی تشکر، از حکما و عرفای بزرگ تاریخ معاصر است ، بعد ها درباره اش بخوانید، حاج آقا خیلی از ایشون یاد می کرد. درس های سلوکی خاص، این مرد خدا صاحب السِّر بود، کتوم بود. چیز هایی ما از ایشون دیدیم و شنیدیم، اما با یک کتمان، از ایشون خیلی داشت. ما در مسیر خب خیلی با هم بودیم. مقید بود که زود هم گرم بگیرد. به محض اینکه بالاخره صحبت کمی افت می کرد تسبیح خویش را در می آورد و اذکار روزشان را می گفتند در مسیر. در هر زیارتی که می رفتیم ایشان گفته بود همین استادم ، حکیم تشکر به من توصیه کرده که زیارت جامعه کبیره را حفظ باش. در آستانه ورودی هر زیارتگاه بدون اینکه نیاز داشته باشد به مفاتیح و چه و چه، ایستاده، در آستانه در، جامعه کبیره را می خواندند و عبادت می کردند و حال ایشان جوری بود که ما و مردم را تحت‌ تاثیر قرار می داد.

حدود ۱۵، ۲۰ سال شد درس ایشان در نیاوران، هر شب درس داشت ایشان و ده سال درسش در همان مسجد کوچک ما، مسجد امام حسن عسگری علیه السلام بود. در این سال ها دوستان شاهد هستند که ۱۰ سال وقتی از در وارد می شدند بدون استثنا بدون اینکه بگویند خسته ام، خسته نیستم و اینها، اول دو رکعت نماز تحیّت می خواندند به حرمت‌ مسجد. اینها درس های عملی ایشان به ما طلاب بود. ما اون موقع نمی فهمیدیم، که آقا در مسجد نشستید مجلس بطالین نباشید تا من می آیم و به عبادت بپردازید تا ما درس را منعقد کنیم.

تعریف می کردند در جوانی احاطه پدر، چون پدر ایشان عظمتی داشت مرحوم پدر ایشان.

آیت‌الله سید محمد آقا عظمتی داشت. در معقول و منقول در فلسفه و فقه. حاج آقا خودشان می فرمودند مهم ترین و اصلی ترین استاد من پدرم بود. ببینید چه احاطه ای بود که این شخصیت پرورش پیدا کرد. می فرمودند ما جوان و طلبه و ضعیف بودیم و یک روز در حوزه گفتند ختم قَوام است در مدرسه سپهسالار. خب ختم قوام‌السلطنه قاعدتاً حتماً سفره ای چیزی هست و آنها هم طلاب را دعوت کردند و ما هم رفتیم. سفره هم پهن شد رنگین و حکومتی و ما هم خوردیم، غافل.

می فرمودند: من برگشتم خانه در را باز کردم، پدر روی ایوان، یک نگاه به من کرد، گفت : کجا بودی؟

گفت منم ترسیدم بگم ختم قوام بودم، گفتم: ختم یک مومنی بودیم.

گفت: ایشون یک نگاهی به من کرد، گفت:خدا بهت رحم کنه. گفت: من از ترس این جمله رفتم از گوشه ی حیاط، در اتاقم خوابیدم. تا دراز کشیدم حالم بهم ریخت. اومدم سر باغچه همه را برگرداندم. گفت: پدر اونور من رو نگاه میکرد، خندید، گفت: خدا بهت رحم کرد.

ایشون میگفت من قائلم این تصرف پدرم بود که من آن مال مشکوک به شبهه را نخورم.

 

آیت الله سید حسن مصطفوی

فعالیت های اجتماعی آیت الله مصطفوی

تلاش اجتماعی ایشان، اگر در نیاوران یک چند قدمی بروید قدم بزنید با قدیمی ها بگید، قبل از آقای مصطفوی و بعد از آقای مصطفوی این محل چه تغییراتی کرد، در و دیوار گواه خدمات ایشان است.

خدمت بی مزد و منت. لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً

یکی بیاید بگوید آقای مصطفوی این پنجاه و اندی سال از ما یک ریال گرفته.

می فرمودند: من ماه اول که امام جماعت شدم در نیاوران. پدرم من رو خواست. گفت: شما چیزی گرفتی از مسجد؟ گفت: من ترسیدم و گفتم: نه من نگرفتم مومنین آمدند، بزرگترها. گفت: نه عمل واجبه، شما حق نداری پول بگیری، حرام است.

برو پس بده. گفت: من شب آمدم بزرگترها را صدا کردم، گفتم: آقا فتوای پدرم این است که من چیزی نگیرم. روزی هم که ما را ایشون گذاشت گفت: فتوای من هم همین است. این جور بی مزد و منت تمام وجودش را وقف اینجا کرد.

ایشون به من میگفت: فلانی من محرم به محرم پیر میشم. به خاطر حجم کاری که هست ، به خاطر عزاداری ها. آنقدر برایشان مهم بود که این مراسمات و نام نیاوران بدرخشد.

بزرگتر ها میدانند که آن روزگار اوّل انقلاب که علامت ها را از تکیه ها میریختند بیرون. آقای مصطفوی چه کرد پای این علامت کشی ها. شب های تاسوعای ایشان را نیاوران فراموش نخواهد کرد که می ایستادند به همه علم کش ها، تبال ها، زنجیر زن ها صله میداد. ما مدیون ایشانیم. احدی از طلاب را بیارید به من نشان بدید که بگوید من رفتم پیش حاج آقا یک مشکلی داشتم حاج آقا رفع نکرد. احدی را از نیاورانی ها بیارید که بگوید من حج رفتم آمدم حاج آقا نیامدن دیدن من، من مریض شدم حاج آقا نیامد. من خودم ۲۲ ساله بودم یک کربلا رفتم و آمدم و منزلم دور بود، زنگ زدند گفتند حاج آقا میخواهند بیایند دیدن شما.

گفتم آقا من میخواستم شب بیایم. گفتند نه حاج آقا میخواهد بیایند دیدن شما.

با این جزییات ایشان برای همه، آقا چند نسل ما ها ، عقدمان، پدرانمان را ،خودمان را ،همه را، حاج آقا خوانده است. عقد بچه هایمان را حاج آقا خوانده است. پدری را ما از دست دادیم.

مشارکت های اجتماعی ایشان اینطور بود. من اتفاقاً یکی را دیدم از بزرگان جریان جهادی کشور است الان.

میگفت من طلبه بودم، یک روز اتفاقی گفتند آقای مصطفوی هست نیاوران و من آمدم .گفتند آقا ما بازفت کرمان یه کارهایی میخواهیم بکنیم، گفت کاری هم نکرده بودیم. گفت مدرسه میخواهیم، حمام میخواهیم، همه چی میخوایم. حاج آقا گفت برید همش رو من میدهم. گفت یک جوری این آیت الله از من، طلبه ای که نمیشناخت حمایت کرد، که الان کل کرمان و سیستان و… الان آثار جهادی گروه ما هست. این میشه فعالیت اجتماعی، اینجوری نیست بگوید خب من باید بشینم گوشه خانه ام. در میدان بود.

 

کاخ نیاوران و مدیریت آیت الله سید حسن سعادت مصطفوی

مدیریت کاخ نیاوران به دست آیت الله مصطفوی

وقتی در کاخ لازم شد که ایشان در میدان باشد. در میدان مردانه هم بود، تلاش هم کرد، محکم هم میگوییم، شاید تنها کاخی باشد که بعد انقلاب هیچ چیزی از داخلش غارت نشد. برید ببینید بر سعدآباد چه گذشت. بعد آقای مصطفوی میگفتند: من فقط اجازه دادم وسایل فاسد شدنی فریزر را پاسدارها بخورند. تا ته سیگار شاه را هم این ها صورت جلسه کردند. خودشان میگفتند من دستبند به دستم زدم ، به این گونی های طلا، بردند تا زیر زمین بانک مرکزی آنجا بازکردم. صورت خروار خروار طلایی که تحویل بانک مرکزی دادند داشتند در آلبومشان، من دارم.

این بزرگ بالاسر این محل بود که این کاخ حفظ شد. و الا مثل جاهای دیگر تاراج شده بود.

 

ولایی بودن آیت الله مصطفوی

آیت الله مصطفوی و امام خامنه ای

وقتی به مسائل ولاییات، امیرالمؤمنین، اهل بیت میرسیدیم، اصلاً شما فکر میکردی شئون علمی، اجتماعی اینا همه نیست، ایشون فقط یک عاشق و شیفته و دلداده امیرالمؤمنین است. این را بی اغراق میگویم. قنوتی در نماز نبود که ایشان اوّلش به صلوات شروع نکند، آخرش هم نگویند: و صلی اَلا علیِ امیرالمؤمنین. میگفتند روایت داریم هر وقت به پیغمبر سلام فرستادید به امام علی علیه السلام هم صلوات بفرستید.

تعریف میکردند، من جوان بودم، دوره طلبگی مان رفته بودیم پیش دوست هایی که در اهواز داشتیم. گفت در حوزه آنجا مهمان دو سه تا از طلاب بودیم، پدرشان هم رییس همان حوزه بود. گفتم یک شب بیائید ذکر امیرالمؤمنین بگیریم. گفت ذکر گرفتیم. علی، علی…

ذکرُ علیٍ عبادَهٌ

گفت: وسط حال و شور، آن رئیس حوزه، آن مجتهد، آن آیت الّله، گفت: با عتاب در را باز کرد، آمد داخل. بهم زد ، گفت: آقای مصطفوی آمدی بچّه های ما را درویش کنی؟

گفت: با ما برخورد تندی کرد. آنقدر من ناراحت شدم، تا صبح در خیابان‌های اهواز راه میرفتم و گریه میکردم. که یا امیرالمؤمنین اینجور نبود. گفت: صبح نماز برگشتم حوزه، همین آقا بدو بدو آمد دست من را میبوسید، سیّد اشتباه کردم ، سیّد ببخشید.

گفت من شرمنده ام. گفتم چیزی نشده حالا.

گفت: نه، من دیشب به محض اینکه خوابیدم، خواب امیرالمؤمنین را دیدم. به من نهیب زد، فلانی جوانانی از سادات نجف من را می‌خواندند، تو مانع شدی، میگفت از آن شب خودش می آمد پشت در می‌ نشست و با ما ذکر میگفت.

تا آخر هم همین روحیه ولایی ایشان بود، تا آخر. وجه قالب آیت‌الّله مصطفوی فیلسوف بودن نیست.

حالا همه بگوئید فیلسوف است. فقیه بودن نیست، ایشان شیعه ی ناب، محب خالص، پیرغلام به معنای واقعی، خادم الحسین به معنای دقیق کلمه بود. بعضی درس ها رفقا هستند، آخر بعضی درس های فلسفی ایشان میگفت: آقا ما استغفار میکنیم از این کفریات، هر چه هست در خانه اهل بیت است. از پیش چشمم کنار نمیرود روزی که این شعر از حکیم سبزواری را میخواندند، با یک حالی، بعد هم به من فرمودند این را حفظ کن. من هم همان روز موبایلم را در آوردم و این شعر را از ایشان برداشتم. از حکیم سبزواری، ملاهادی سبزواری.

اختران پرتو مشکوه دل انور ما

از زبان اهل بیت

اختران پرتو مشکوه دل انور ما

دل ما مظهر کل، کل همگی مظهر ما

نه همین اهل زمین را همه باب اللهیم

نُه فلک در دورانند بدور سرما

بَر ما پیر خرد طفل دبیرستانست

این را فیلسوف میگه.

بر ما پیر خرد کودک ابجد خان است

فلسفی مقتبسی از دل دانشور ما

فلاسفه هر چه دارید شما یک قبسی از نار آتش معرفت اهل بیت برداشتید.

چه دارید؟ هیچ ادعا نکنید.

و ایشان اینطور بود، ایشان امیرالمؤمنینی بود و ما مطمئنیم‌ که این محب راستین، این شیعه راستین امروز مهمان مولایش امیرالمؤمنین است، و ما محتاجیم به دعای ایشان.

 

آیت الله مصطفوی زنده است.

آقای مصطفوی زنده است، آقای مصطفوی هست، آقای مصطفوی درخشش از این روزگار بیشتر خواهد شد. خواهید دید، که علما راستین زنده خواهند ماند تا ابد و انشالله اینان اصحاب رَجعت امام زمان اند.

اگر همچین نوری برنگردد چون مایی بر گردیم!

این ها اصحاب رجعت اند و انشاءالله دوباره ایشان را خواهیم دید، خواهیم دید، تردید نداشته باشید.

 

سنت های آیت الله مصطفوی

آنچه که مهم است، راه این ها را حفظ کنیم. سنت های این ها را حفظ کنیم. ایشان آنقدر به مراسمات حساس بود جزو وصایاش به من این بود که این سنت هایی که ما گذاشتیم حفظ بشود. گفت من این گُلی که میریزند روی تابوت نمادین سی صفر برای حضرت رضا(ع) را این رو من گفتم. من دوست دارم بریزید. دغدغه ها را ببینید. این شام غریبان اسرا را که من گذاشتم این را حفظ کنید، بگیرید. این زنجیرزنی ها را سفت بگیرید، این صله ای که من به علم کش ها می دهم را سفت بگیرید.

دغدغه ها همه ولایی بود، همه همینطور محو در امیرالمؤمنین علیه السلام و اهل بیت بود.

انشاءالله که دعای ایشان شامل‌ حال همه ی ما باشد.

 

– برای گوش دادن به صوت این سخنرانی به این لینک مراجعه کنید.

منبع: سایت تکیه و مسجد جامع نیاوران

3 پاسخ به “شخصیت آیت الله سید حسن سعادت مصطفوی”

  1. محمد گفت:

    خداوند روح ایشان را با اولیاء الله محشور نماید.

  2. زهرا گفت:

    غم بزرگیه از دست دادن ایشون

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

71 − شصت هشت =